سلوی‌شیعه(جامع الاحادیث)

نشـر [فضائـــل،منـــاقب،کـــلام،اهل البیت علیهم السلام]

سلوی‌شیعه(جامع الاحادیث)

نشـر [فضائـــل،منـــاقب،کـــلام،اهل البیت علیهم السلام]

◼️شفای بیمار نابینا توسط امیرالمومنین علیه السلام 

 

✍️علامه مجلسی در کتاب شریف بحارالانوار مینوسد:

 

🔹٤ - وَ رَوَى ذَلِکَ السَّیِّدُ مُحَمَّدُ بْنُ شَرَفْشَاهَ الْحُسَیْنِیُّ عَنْ شِهَابِ الدِّینِ بُنْدَارَ أَیْضاً وَجَدْتُ مَا صُورَتُهُ عَنِ الْعَمِّ السَّعِیدِ رَضِیِّ الدِّینِ عَلِیِّ بْنِ طَاوُسٍ عَنِ الشَّیْخِ حُسَیْنِ بْنِ عَبْدِ الْکَرِیمِ الْغَرَوِیِّ وَ إِنْ کَانَ اللَّفْظُ یَزِیدُ أَوْ یَنْقُصُ عَمَّا وَجَدْتُهُ مَسْطُوراً قَالَ: کَانَ قَدْ وَفَدَ إِلَى الْمَشْهَدِ الشَّرِیفِ الْغَرَوِیِّ عَلَى سَاکِنِهِ السَّلَامُ رَجُلٌ أَعْمَى مِنْ أَهْلِ تَکْرِیتَ‏ وَ کَانَ قَدْ عَمِیَ عَلَى کِبَرٍ وَ کَانَتْ عَیْنَاهُ نَاتِئَتَیْنِ عَلَى خَدِّهِ‏ وَ کَانَ کَثِیراً مَا یَقْعُدُ عِنْدَ الْمَسْأَلَةِ وَ یُخَاطِبُ الْجَنَابَ الْأَشْرَفَ الْمُقَدَّسَ بِخِطَابٍ غَیْرِ حَسَنٍ وَ کَانَتْ تَارَةً أَهَمَّ بِالْإِنْکَارِ عَلَیْهِ وَ تَارَةً یُرَاجِعُنِی الْفِکْرُ فِی الصَّفْحِ عَنْهُ فَمَضَى عَلَى ذَلِکَ مُدَّةٌ فَإِذَا أَنَا فِی بَعْضِ الْأَیَّامِ قَدْ فَتَحْتُ الْخِزَانَةَ إِذْ سَمِعْتُ ضَجَّةً عَظِیمَةً فَظَنَنْتُ أَنَّهُ قَدْ جَاءَ لِلْعَلَوِیِّینَ بِرٌّ مِنْ بَغْدَادَ أَوْ قُتِلَ فِی الْمَشْهَدِ قَتِیلٌ فَخَرَجْتُ أَلْتَمِسُ الْخَبَرَ فَقِیلَ لِی هَاهُنَا أَعْمَى قَدْ رُدَّ بَصَرُهُ فَرَجَوْتُ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ الْأَعْمَى فَلَمَّا وَصَلْتُ إِلَى الْحَضْرَةِ الشَّرِیفَةِ وَجَدْتُهُ ذَلِکَ الْأَعْمَى بِعَیْنِهِ وَ عَیْنَاهُ کَأَحْسَنِ مَا یَکُونُ فَشَکَرْتُ اللَّهَ تَعَالَى عَلَى ذَلِکَ وَ زَادَ وَالِدِی عَلَى هَذِهِ الرِّوَایَةِ أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ لَهُ مِنْ جُمْلَةِ کَلَامِهِ کَخِطَابِ الْأَحْیَاءِ وَ کَیْفَ یَلِیقُ أَجِی‏ءُ وَ أُمْسِی یَشْتَفِی مَنْ لَا یَجِبُ‏ وَ مِنْ هَذَا الْجِنْسِ 

 

🔸شیخ حسین بن عبدالکریم غروی گفت: مردی نابینا از اهل تکریت که در بزرگ سالی نابینا گشته بود و چشمانش از حدقه بر گونه اش بیرون زده بود برای زیارت آرامگاه امیر مؤمنین آمد. او بسیار به درگاه حضرت  عرضه می کرد و ایشان را به گونه ای ناشایست خطاب می کرد. من گاهی آهنگ سرزنش او را می کردم و بار دیگر به این فکر افتادم تا او را ببخشم. از این ماجرا مدّتی گذشت. یک روز که من در خزانه را باز کردم ناگهان فریاد بلندی شنیدم و گمان کردم که از بغداد برای علوی ها گندم آمده یا کسی در ضریح حضرت  کشته شده است. پس بیرون رفته و خبر را جویا شدم. به من گفتند: در اینجا نابینایی است که بینایی خود را باز یافته است، من آرزو کردم که مرد نابینایی باشد که من می شناختم. وقتی به ضریح مقدس رسیدم همان مرد نابینا را دیدم که چشمانش به بهترین شکل بود. پس خدا را برای آن شکر کردم؛ و پدرم چیز دیگری نیز به این روایت اضافه کرد و آن اینکه او (مرد نابینا)مانند سخن گفتن با زندگان می گفت: و چگونه شایسته است بیایم و شب کنم و کسی که جواب نمی دهدشفا دهد. از این قبیل حرفها. من از پدرم شنیدم که نقل می کرد.

 

📚 بحارالانوار،جلد۴۲،باب،۱۲۹ ماظهر عند الضریح المقدس من المعجزات ،صفحه۳۱۷،حدیث۴

 

 

 

 

  • Mohamad ALavi

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی